کتاب آینه ها در مغز (چگونه ذهن ما در اعمال، هیجانات و عواطف دیگران شریک می شود؟)

مقدمه مترجمان:

کتابی که در دست دارید ترجمه ای است از نسخه ی انگلیسی به ترجمه ی فرانسیس اندرسون کتابی که عصب پژوه معروف معاصر ایتالیایی، ریتسولاتی، همراه با دوست فیلسوف خود، زینیگالیا، دربارهی اساس علمی کشفی مهم به زبان ایتالیایی نوشته است. زمینه های علمی این کشف، نه تنها تحقیقات عصب پژوهی را دچار تحولی بزرگ کرده است، بلکه همه ی زمینه های شناخت در انسان، از جمله علوم انسانی و هنر را نیز تحت تأثیر خود قرار داده است.

جزئیات علمی این کشف برای خیلی ها که دربارهی آن شنیده اند یا می دانند و برای تحلیل مسائل در رشته ی خود از آن ذکری به میان می آورند، این چنین که در این کتاب توضیح داده شده است، روشن نیست. کتاب حاضر کوششی موفقیت آمیز در این زمینه است.

در فصل اول کتاب، نویسندگان در اولین قدم، توجه خوانندگان را به موضوع مهمی جلب می کنند؛ موضوعی که عصب پژوهی امروزی با آن روبه رو است. برداشتی دیگر از نقش قشر خاکستری مغز که در کنترل حرکت شرکت دارد. قبلا این طور تصور می شد که حرکت و عمل نقشی اساسی در درک و فهم حس های ما ندارد، بلکه حرکت و عمل متعاقب درک و فهم از طریق حسها، بیشتر نقشی اجرایی دارد و بر این اساس آناتور و کارکرد حس و حرکت قشر خاکستری مغز تعبیر و تفسیر میں با یافته های جدید معلوم می شود که بازنمایی حرکت و عمل، چه به طور بالقوه و چه به صورت بالفعل، می تواند سرآغاز درک و فهم حسها وت بلاواسطه ی حس و حرکت در یک نقشه برداری جدید در آناتومی و کارکرد قشر خاکستری مغز و زایش درک و فهم عمل از این پیوستگی باشد.

در فصل دوم، در دنباله‌ی بحث، چگونگی تبدیل حس به حرکت در فرایند حرکتی ساده ای چون برداشتن یک فنجان قهوه پی گیری می شود و این که چگونه مجموعه های نورونی متنوعی با اختصاصات کارکردی متفاوت به صورت واژگان حرکتی برای درک و فهم حس بینایی و لامسه برای انجام یا تصور این عمل به ظاهر ساده به کار گرفته می شوند. این فرایند به محض دیدن و یا تصور فنجان قهوه با تمام استطاعت های تصویری آن شروع می شود. این درک و فهم برمی گردد به امکانات و توانایی بالقوهی حرکتی که برای برداشتن فنجان قهوه به بهترین وجه در سیستم حرکتی ما نقش بسته است.

 

در فصل سوم کتاب، به استناد آزمایش هایی که بر روی نورونهای مغز میمونها و از طریق تصویربرداری مغز انسان، و عارضه ی غفلت در بیماران دچار ضایعات قطعهی آهیانهای راست، انجام شده، توانایی نورونهای دو وجهی یا چند وجهی در تبدیل حس هایی چون بینایی، شنوایی و لامسه به یکدیگر از طرفی، و حرکت از طرف دیگر، هدایت حرکات و اعمال دارای قصد و نیت، نشان داده می شود و مفهوم فضا با ارجاع به جسم شکل می گیرد. به این ترتیب فضای عمل از مجموعه ی شرایط برای عمل قصدمند در جهت بقا از نظر تکاملی ساخته می شود. به عبارت دیگر، حرکت هدفمند چگونگی تبدیل های بین حسی و به وجود آمدن نورونهای دو یا چند وجهی در قشر خاکستری مغز برای ایجاد فضا در انجام عمل هدفمند دور و یا نزدیک است.

 

فصل چهارم، فصلی کلیدی است، زیرا اختصاص دارد به کشف مهم نورونهای آینه ای در مغز میمون ها از طریق مطالعه‌ی مستقیم، با قرار دادن میکروالکترود در درون تک نورونهای خاص در قشر خاکستری مغز آنها. با کشف این نورونهای پراکنده در قطعه‌ی پیشانی و آهیانه ای در مغز میمونها، معلوم شد که چگونه آنها نه تنها در هنگام عمل هدفمند خود، بلکه در زمان دیدن عمل قصدمندانه دیگر میمونها یا انسان آزمون گر نیز واکنش نشان می دهند. به نظر می رسد که نورونهای آینه ای، در غالب واژگان حرکتی با بازنمایی درونی حرکت به درک و فهم سریع و بلافاصله‌ی عمل قصدمند نقش اصلی را بازی می کنند، زیرا در غیبت حس خاصی چون بینایی، حس دیگری چون شنوایی می تواند نقش انتقال اطلاعات برای فعالیت واژگان حرکتی، فهم بلافاصله و سریع عمل قصدمند را میسر کند. و بدین ترتیب است که میمون بلافاصله و سریع قبل از تکمیل عمل دیگران، از جمله آزمون گر (انسان) به قصد عمل دیگری (به طور مثال قصد خوردن غذا) پی می برد.

فصل پنجم فصلی کوتاه است درباره‌ی ردیابی فعالیت نورونهای آینهای در مغز انسان. از آنجا که در انسان نمی توان از میکروالکترودهای درون تک نورونهای مغزی استفاده کرد، روشهای دیگری برای ردیابی این نورون ها به کار گرفته می شود از جمله نوار مغزی (EEG)، ثبت مغناطیسی امواج مغزی (MEG)، تحریک مغناطیسی مغز (TMS)، همچنین ابزارهای تصویربرداری غیرمستقیم کارکرد مغز چون پت اسکن (Pet) و fMRI. با توجه به آزمایش های شرح داده شده در این بخش به نظر می رسد که نظام نورونهای آینه ای در مغز انسان سازمان دهی وسیع تر و پیچیده تری دارد، ولی خصوصیات عام و اولیه‌ی آنها نیز چون نورونهای آینه ای در میمونها است. در این جا نیز شواهد نشان می دهد نظام نورونهای آینه ای با وسعت بیشتری در قشر خاکستری پیشانی و اهیانه‌ای پراکنده است و به این ترتیب در مجموعه ی دانش حرکتی برای بازنمایی حرکتی در فهم عمل قصدمند خود و دیگری نقش مهمی بازی می کند. این دانش در طول تکامل گونه‌ای به دست می آید و در دوران رشد فردی تعدیل می شود. در این فرایند ادراک و فهم خود و دیگران از نظر حسی نیز عمل بالقوه ای است که در واژگان حرکتی قشر مغز بازنمایی می شود. دستگاه حسی نقش میانجیگری دارد و سیستم حرکتی برای هدایت عمل نقش یکپارچه سازی حس های مختلف و معنا و مفهوم بخشی به آنها را نیز به عهده دارد.

در فصل ششم، که فصلی طولانی است، موضوع مهم نقش نظام نورونهای آینه ای در تکامل زبان مطرح می شود. در ابتدا با توجه به آزمایش های انجام شده، نویسندگان کتاب به این نتیجه می رسند که نظام نورونهای آینه ای برای تقلید جهت یادگیری لازم هست، ولی کافی نیست. نویسندگان بر اساس پاره ای از یافته ها عقیده دارند که تکامل زبان در انسان دنباله‌ی منطقی تولید اصوات هیجانی در حیوانات دیگر نیست. همان طور که از نظر کارکردی اصوات هیجانی در حیوانات هشداردهنده هستند، ولی برای ایجاد ارتباط به کار نمی روند، از نظر آناتومیکی نیز به نظر می رسد که سازماندهی اصوات هیجانی در حیوانات و انسان جدا از سازمان دهی زبان و تکلم در انسان است. بر این اساس تکامل زبان ادامه ی طبیعی تکامل حرکات و اعمال قصدمندانه ای است که با دست در هماهنگی با حرکات دهان (مثلا هنگام خوردن غذا) انجام می گیرد. می توان تصور کرد که نورونهای آینه ای همچنان که در امر تقلید اعمال قصدمند با دست شرکت دارند، در امر تقلید زبان نیز می توانند شرکت داشته باشند. در این میان ناحیه ی بروکا با کمک نظام نورونهای آینه ای خود به دنبال نقش هماهنگ کننده ی حرکات دست و دهان برای هدایت عمل هدفمند و دسترسی به قصد و نیت دیگران، به عضلات حلق و حنجره، زبان و لب فرمان می دهد تا از طریق ایجاد اصوات و هجاها و دیگر اجزای جمله برای انتقال معنا و درک و فهم زبان شرکت فعال داشته باشد. بر اساس این یافته ها نتیجه گرفته می شود که واژگان حرکات حلق و حنجره و زبان و لب در قشر خاکستری هماهنگ می شوند و کنترل حرکتی و ثبات آوایی را برای ادای اصوات زبانی ایجاد می کنند و به اصوات معنا می دهند و باعث فهم زبان، همزمان در گوینده و شنونده، می شوند. اگر سیر تکاملی نورونهای آینه ای با پیدایش زبان در انسان را دنبال کنیم متوجه می شویم که نورونهای آینه‌ای اولیه حدود بیست میلیون سال پیش در مغز حیوانات پیدا شده اند. با وجود این که اجداد مشترک بین انسان و میمون پنج تا شش میلیون سال پیش می زیسته اند، وسیع تر شدن ناحیه‌ی پیشانی و آهیانه ای برای ایجاد اشکال اولیه‌ی تقلید در دو میلیون سال پیش در هوموهابیتوس ها اتفاق افتاده است. و سپس یک و نیم میلیون تا سیصد هزار سال پیش هوموارکتوس ها بوده اند و هوموساپینس فقط در دویست و پنجاه هزار سال پیش با فرهنگی تقلیدی با نورونهای آینه‌ای پیچیده تر در کره ی خاکی زندگی آغاز کرده‌اند.

 

در فصل هفتم و آخر کتاب، نویسندگان به نورونهای آینه ای در نظام هیجان و عاطفه‌ی مغز ما می پردازند که در ایجاد و تحکیم روابط بین فردی و اجتماعی نقش مهمی دارند. ظرفیت کسب هیجانات پیچیده در روابط اجتماعی آینده، از کودکی در انسان پیدا می شود. در عرض دو تا سه روز بعد از تولد کودک بین چهره ی شاد و غمگین تفاوت می گذارد. و در دو تا سه ماهگی تظاهرات هیجانی مشترکی با مادر ایجاد می کند. با مثالی در ارتباط با احساس انزجار یا اشمئزاز معلوم شده است که بخش قدامی قشر خاکستری اینسولا دارای قابلیتی است که نشانه‌ی وجود نورونهایی آینه ای است که از طریق آن واکنش های احشایی – حرکتی ناشی از موقعیت مشمئزکننده  به درک و فهم احساس اشمئزاز خود شخص یا با دیدن این دیگری ممکن می شود. در ازمایش های دیگری مشخص شده است خاکستری اینسولای چپ و سینگولیت راست در این زمینه فعال تره به نظر می رسد که سیستم نورونهای آینه ای در بخش قدامی قشر خاکستر سینگولیت در مورد درد و واکنش های احشایی – حرکتی برای فهم و احساسی همزمان درد در خود و یا دیگری فعالیت می کند. به نظر نویسندگان، وجود نظام نورونهای آینه ای در مناطق هیجانی – عاطفی قشر خاکستری مغز، چون اینسولا و سینگولیت، برای احساس همدلی شرط لازم است ولی کافی نیست.
به طور کلی، به نظر مترجمان، اهمیت این کتاب در این است که بر وجود نظام نورونهای آینهای پیچیده در مغز تأکید می کند و شناخت آن را در چگونگی اجتماعی و فرهنگی شدن انسان پایه ای می داند.

نویسندگان: جاکوموریتسولاتی – کورادو زیبنیگالیا

مترجمان: دکتر عبدالرحمن نجل رحیم – زهرا مرادی

انتشارات: نشر مرکز

تاریخ:۱۳۸۹

چاپ دوم ۱۳۹۸